شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد
دستم به آرزوهایم نمی رسد آرزوهایم بسیار دورند... ولی درخت سبز صبرم می گوید: امیدی هست...خدایی هست... این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد ...
نویسنده :
مهربوون(محیا)
0:13
دو کاج
این شعر بسیار خواندنی سروده آقای محبت و از کتاب چهارم دبستان در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند یکی از روز های سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد یکی از کاج ها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن ریشه هایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تورا دارم بینوا راسپس تکانی داد یار بی رحم و بی مروت او سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از ...
نویسنده :
مهربوون(محیا)
14:15
دیروز
بدون عنوان
سلام من اومدم با کلی داستان و ماجرا اما الان حالم خوب نیست ... نمیتونم بنویسم ... میزارم براب وقتی که حالم بهتر شد... ...
نویسنده :
مهربوون(محیا)
14:01