تولد وبلاگمتولد وبلاگم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه سن داره
خودمخودم، تا این لحظه: 33 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

بهار زندگي

خداحافظ

چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم *** خیالت گرچه عمری یار من بود امیدت گرچه در پندار من بود بیا امشب شرابی دیگرم ده زمینای حقیقت ساغرم ده چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم *** چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم *** دل دیوانه را دیوانه تر کن مرا از هر دو عالم بی خبر کن *** بیا امشب شرابی دیگرم ده زمینای حقیقت ساغرم ده چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم ...
30 تير 1393

دو کاج

این شعر بسیار خواندنی سروده آقای محبت و از کتاب چهارم دبستان در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند یکی از روز های سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد یکی از کاج ها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن ریشه هایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تورا دارم بینوا راسپس تکانی داد یار بی رحم و بی مروت او سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از ...
20 تير 1393

بدون عنوان

سلام من اومدم با کلی داستان و  ماجرا اما الان حالم خوب نیست ... نمیتونم بنویسم ... میزارم براب وقتی که حالم بهتر شد...   ...
19 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار زندگي می باشد